ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
خسته ام
از این هجوم سرد کابوس...
این واژه های بارانی،
سهم کوچکی از
شکستن بغض همیشگی من است...
این روزها
حال دیوانه ای را دارم
که همیشه زیر لب
تنهاییش را فریاد می زند...
انگار
جایی دور
لبخندم را جا گذاشته ام،
جایی میان خوابهایم...
این شب های طولانی
تنها زمانی است برای
فکر و زخم و کابوس....
لبخندم را برده است..
:(
خسته نباشی!
:)
از خانه بیرون می زنم اما کجا امشب/ شاید تو می خواهی مرا در کوچه ها امشب ...
شعر بسیار زیبایی بود.
به من هم سر بزنید.
ممنونم. حتما...