آنقدر کابوس هایم تکراری شده
که دیگر با رویا از خواب می پرم!
این شبانه های تنهایی
دیگز بر زخم هایم مرهم نیست...
بیا بانو!
به شب هایم قدم بگذار،
رویایی
پر از تو و هم آغوشی و لبخند...
هه! چه خوش خیالم...
چشم هایم دیگر دل دل نمی کنند؛
این بغض همیشگی
خیال شکستن به سرش زده است.
و چشم منتظر خواب های من؛
سهم شب های بیداری و روزهای تاریکم
تنها سنگینی کابوس هایی است
که لحظه ای رهایم نمی کند.
دل دل نکن چشم من،
دیگر اشک نمی ریزم،
سال هاست می دانم
پشت شکستن این بغض همیشگی،
سبک شدن نیست...
حتی اگر نفس نکشم
باز هوای تو از سرم نمی رود!
هر شب هم،
کابوس یا رویا،
فرقی نمی کند،
از آستین خواب هایم
همیشه نام تو
بیرون می آید...
باز اندوه کابوس های تنهایی
دست از سر خواب هایم بر نمیدارند...
این همه بهانه ی بهاری به چه دردم می خورد؟
وقتی که پاییز هنوز به پایان نرسیده است.
و می دانم زمستان در راه است.
حجم این همه بغض نشکسته
مرا تا صبح بیدار نگه می دارد
و پر می شوم از فکر های پر از اما و اگر...
دلم برای یک خواب ساده تنگ شده است...
بی رویا... بی کابوس...آبی مثل مرگ...
حتی از رویاهای خوش هم
بغضم می گیرد،
چه برسد به کابوس های زخمی همیشگی...
این هوای بهاری هم فایده ای ندارد
شب های من هنوز زمستانیست
و من می دانم که طوفان در راه است
و هنوز آتشی به خانه ام نیامده...
این شب ها
حتی فکر تو
تنها
اتفاقی است برای افتادن
میان کابوس های نبودنت....
تو برایم داستانی دیگر بگو بانو!
سالهاست که دیگر
شاهزاده ی قصه های کودکیم نیستم....
من کابوس هایم را
در این بغض همیشگی فریاد می زنم،
واژه ببافم که چه شود؟
من از حجم این همه نا امیدی می ترسم،
انگار نه انگار
که این همه حس خوب هم در این هوا جاریست...
تو بگو بانو،
با هجوم این همه تردید چه کنم؟
خنده دار است،
همه به من می گویند:
"تو با زخم هایم بزرگ می شوی"
هه!!! پس این روزها چیزی نمانده دستم به آسمان برسد...
دوست دارد که تاثیر خوبی در دیگران بگذارد و به ارزش او پی ببرند . نیاز به آن دارد که دیگران از وی تعریف و تمجید کنند . بنابراین اگر مورد بیتوجهی قرار گیرد یا به قدر کافی از وی تعریف و تمجید نشود طبع حساس او به آسانی آزردهخاطر میشود .
خواستار ایجاد یک رابطه نزدیک و صمیمانه در یک فضای صمیمیت مشترک است که در حکم یک وسیله دفاعی در برابر اضطراب و کشمکش درونی است .
شرایط وی را ناگزیر به سازش و چشمپوشی موقتی از برخی لذات مینماید . توانائی کسب ارضای جسمانی از طریق فعالیت جنسی را دارد .
تفسیر فیزیولوژی : فشارهای روحی ناشی از ناامیدی منجر به خشم و تشویش خاطر شخص شده است .
تفسیر روانشناسی : میخواهد که تاثیر خوبی در دیگران بگذرد ولی درباره امکان موفقیت آن مضطرب و مردد است . احساس میکند که خواستههای او نوعی حق برای وی به وجود میآورد ولی وقتی میبیند که روزگار بر وفق مراد او نیست دچار ناامیدی و تشویش خاطر میگردد . شکست احتمالی خود را بسیار ناراحت کننده فرض میکند و این روحیه شاید به عجز عصبی بیانجامد . خود را به عنوان یک «قربانی» تصور میکند که او را گمراه کردهاند و وی را فریب میدهند . این «نمایشی کردن» (نمایشی کردن = Dramatization در روانکاوی به معنای انتقال آرزوها یا خواستههای درونی سرکوفته در شکلهای سمبولیک نظیر رویاها است ) را با واقعیت اشتباه میگیرد و سعی میکند تا خود را قانع سازد که شکست او از لحاظ کسب اعتبار و حیثیت تقصیر دیگران است .
به طور خلاصه : توجیه شخصی غیر واقعبینانه . ***
ناامیدی و هراس شخص از بیثمر بودن برنامهریزی برای هدفهای جدید وی را به سوی اضطراب سوق داده است . آرزو دارد که دیگران وجود او را بشناسند و موقعیت اجتماعی خوبی داشته باشد ولی نگران آینده خویش است . همین نگرانی سبب شده است که در برابر هر انتقادی حالت اعتراض به خود میگیرد و در مقابل هر تلاش دیگران برای نفوذ در وی ایستادگی میکند . برای حفظ موقعیت خود میکوشد تا از طریق تاکید شدید بر جزئیات ابراز وجود نماید . *
احساس میکند که شرایط موجود با او سر دشمنی دارد و از تعارض بگو مگو خسته شده است . مایل به کناره گیری و پنهان کردن هدفهای خویش است ، با این منظور که به طرز مطمئنتر و سهلتری به دست آیند . مراقب است که از ایجاد هر گونه مخالفتی که شاید نقشههای او را به خطر بیندازد جلوگیری نماید . *
خواستار سهیم شدن در یک رابطه صمیمانه متکی بر توافق در یک فضای زیبای آرامش و محبت است .
از اینکه میبیند آرزوهای او برآورده نشده است دچار ناامیدی شده و لذا هراس وی از برنامهریزی برای هدفهای جدید فقط منجر به شکستهائی شده است که اینها نیز به نوبه خود موجب ایجاد اضطراب چشمگیری در وی شدهاند . تلاش میکند که با اتخاذ یک نقطهنظر محتاطانه از وضعیت مزبور بگریزد . **