ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
آنقدر کابوس هایم تکراری شده
که دیگر با رویا از خواب می پرم!
این شبانه های تنهایی
دیگز بر زخم هایم مرهم نیست...
بیا بانو!
به شب هایم قدم بگذار،
رویایی
پر از تو و هم آغوشی و لبخند...
هه! چه خوش خیالم...
چشم هایم دیگر دل دل نمی کنند؛
این بغض همیشگی
خیال شکستن به سرش زده است.
نوشته هاتون فوق العادست ، خیلی ظریف و زیبا
ممنونم :)
؟
زیبا بود.
Www.havaliye baran.blogfa.com
:)
ولی این مداد از هر نیزه ای نیزه تره...
تازه اول سرماست!
سلام
زیبا بود
مرسی فریناز عزیز :)
خیلی خوب بود...
فقط:یکی ساعتت رو باید بکشی عقب،و دومی دیگز نیست و دیگر!
ولی عالی بود
:)