یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی

یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی

شب یلدا

بخاطر

دقیقه ای که بیشتر در خواب هایم هستی

و

زمزمه ای زیر لب

قبل باز کردن کتاب،

و حافظی که می گوید:

"روز هجران و شب فرقت یار آخر شد/زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد"

بخاطر لبخند ،

و انار سرخی که برایت نگه داشته ام

جشن می گیرم....

نظرات 4 + ارسال نظر
ن د ا! جمعه 15 شهریور 1392 ساعت 00:58 http://aghaze-fasle-sard.blogfa.com/

روز هجران و شب فرقت یار آخر شد...
مدت هاست حافظ همین را به من می گوید!
و من نمی خواهم باور کنم که حافظ هم دروغگو شده است!
می خواهم باور کنم که یک رازهایی هست که حافظ خوب می فهمد...
ولی نمی دانم از کجا!
----
همیشه می خوانمتان با شوقی زیاد!
ممنون که هستین و می نویسید...

ممنونم که منو می خونید...
مطمئن باش پایان شب سیه سپید است

آروشا جمعه 15 شهریور 1392 ساعت 00:37 http://arooshaa92.persianblog.ir

چه جشن شاعرانه ای !

:)

حدیث پنج‌شنبه 14 شهریور 1392 ساعت 16:45

خیلی خوب بود
ینی یه جورایی خاص بودک یه حس همیشگی رومیگه

ممنونم حدیث

آرشید پنج‌شنبه 14 شهریور 1392 ساعت 15:35 http://arshid.blog.ir

در حسرت لحظه ای آرام
در من سکونت کرده اند
مُسکِن نیستم ...
اما مَسکن خوبی هستم
برای دردهای بی سامان .

سلام
و سپاس از کلام آهنگینتان .

ممنونم که منو می خونید :)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.