ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
دقیقه ای که بیشتر در خواب هایم هستی
و
زمزمه ای زیر لب
قبل باز کردن کتاب،
و حافظی که می گوید:
"روز هجران و شب فرقت یار آخر شد/زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد"
بخاطر لبخند ،
و انار سرخی که برایت نگه داشته ام
جشن می گیرم....
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد...
مدت هاست حافظ همین را به من می گوید!
و من نمی خواهم باور کنم که حافظ هم دروغگو شده است!
می خواهم باور کنم که یک رازهایی هست که حافظ خوب می فهمد...
ولی نمی دانم از کجا!
----
همیشه می خوانمتان با شوقی زیاد!
ممنون که هستین و می نویسید...
ممنونم که منو می خونید...
مطمئن باش پایان شب سیه سپید است
چه جشن شاعرانه ای !
:)
خیلی خوب بود
ینی یه جورایی خاص بودک یه حس همیشگی رومیگه
ممنونم حدیث
در حسرت لحظه ای آرام
در من سکونت کرده اند
مُسکِن نیستم ...
اما مَسکن خوبی هستم
برای دردهای بی سامان .
سلام
و سپاس از کلام آهنگینتان .
ممنونم که منو می خونید :)