یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی

یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی

شعر تلخ

و من لا به لای واژه ها سرگردانم!
سرگردانم
تا بیایی 
و دستم را بگیری 
و پا به پایم
بیایی به آنسوی کابوس ها
آنور تنهایی ...
من این روزها 
پر از کلمات بدم،
پر از بی حوصلگی های مدام،
پر از اشک های غروب جمعه های همیشه،
و دست و دلم به هیچ نمی رود
حتی به همین شعر!
آخر
چقدر دست دست می کتی بانو!
بیا...
تو را به خدا قسم
فقط بیا...
و با خودت
تنها
یک آغوش برای گریه،
دو گوش برای شنیدن،
و هزار بوسه برای عشق بیاور...
پرم از
واژه های گم شده و منتظر...
کجایی؟

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.