یک شاعرانه ی آرام

یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی
یک شاعرانه ی آرام

یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی

مرگ

دور از تو 

نفس هایم را می شمردم

می شمردم

می شمردم

مردم

مردم

مر...

شبانه( من شاعر بدنیا آمدم)

 مثل قدم زدن در خیابانی غریب و مه آلود

 میان حسی خوشایند و ترسی آشنا

سردرگمم،

میان بغض و خنده

میان حرف و سکوت...

این روزها

پرم از ترکیب های عجیب

و

شهوت شاعری...

 

من به بازی واژه ها معتادم

تا به تو فکر می کنم

 واژه ها

مثل صدای ماشین تحریر می بارند...

من از خواب می ترسم بانو

 من 

عطرت را در خواب هایم 

گم کرده ام،بانو

و حالا چیزی نمانده

تا سقوط همیشگی ام به کابوس هایم

من بی تو راه همه ی رویاها را گم می کنم...

 

قسم به همه ی آن بغض نشکسته،

تمام واژه هایم بوی باران میدهد.

 

تو از خواب هایم سفر می کنی

خیابان های شهر قدم هایم را منتظرند

شبانه بارانی

 اخبار اعلام کرده است

امشب بارانی است،

گمان کنم تمام نبودنت باز به سراغم خواهد آمد....

من با همه ی دنیا می جنگم، حتی با تو بانو...

جنگ جهانی سوم آغاز می شود

وقتی تو در آغوشم خفته ای،

همه ی دنیا به جنگ من خواهند آمد

و من که تنهایم

به جرم عشق تو...

در برابر این همه

که می خواهند تو را از من بگیرند

من با خیال چشمان

و دستان

و لبانت

هم پیمان می شوم...

 

شیر و خط

 اگر شیر آمد

من برنده،

با لبخند به خواب هایم بیا

اگر هم شیرٍ شیر نباشد

روباه که هست!

من خواب اهلی شدن و شکوه گندمزار می بینم

حالا سکه را بنداز

من این بازی را دوست دارم....

اعتراف

 گاهی مهربانی،

گاهی سردی،

گاهی دوستت دارم

گاهی هم

بیشتر دوستت دارم

چه فرقی می کند بانوی من؟

عشق تو

بر من غلبه کرده است...

چیزی برای پنهان کردن نیست،

این فروردینی دیوانه

بالاخره رام شده است...


پ.ن.یک شعر قدیمی