یک شاعرانه ی آرام

یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی
یک شاعرانه ی آرام

یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی

معجزه

لبخندت
 ریشه های هرز این بغض همیشگی را
می سوزاند
و نگاهت
این خیال سوخته از اشک را
سبز میکند.
من از تو خداوندگاری خلق کرده ام
و دستانت پیامبرانی است
که مرا به معجزه ی عجیب آغوش دعوت میکند.
بانوی من،
با اتفاق حضور مکرر شو...

شعرهایم

شعر های من ساده تر از این حرف هاست

نه خبری از استعاره های پیچیده است

نه واژه های دشوار،

نه تشبیه های چندپهلو...

در شعرم،

دلتنگی همان دلتنگی،

غم همان غم

و عشق یعنی توست...

از چشم هایت

من از لبخندت،

از عطرت،

از موهایت،

از دستانت،

جان سالم به در خواهم برد!

اما امان از چشمانت بانو....