یک شاعرانه ی آرام

یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی
یک شاعرانه ی آرام

یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی

شب قطبی

گاهی فکر می کنم 

،اگر نزدیک قطب بودم

لااقل 6 ماه سال روز بود.

نیستی

،و سی ویک سال است

لابه لای شب

قدم می زنم....

 

از انتظار

ببین چه کرده ای با نیامدنت بانو!

این چشم ها

دیگر عسلی نیست!

قهوه ای شده است

سیاه،

تلخ...

بوسه ی اول

جانم به لبت می رسد،

وقتی می بوسمت!

از تنهایی

وقتی نیستی،

بانو،

ساده ترین پیچیدگی جهانم،

یک لبخند پر بغض،

یک غروب جمعه بارانی

و یک تنهایی مداوم...