یک شاعرانه ی آرام

یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی
یک شاعرانه ی آرام

یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی

شعری کوتاه برای بانو

بیا لبخند بزن

نه بخاطر من،

بخاطر دنیا؛

نمی بینی چند روز است چقدر آسمان گرفته است.........

اولین تجربه گویندگی من

http://www.tiwall.com/podcast/02

روزهای تاریک ، شب های روشن ...

من بی سرانجامم،

قصه ی این همه کلاغ به خانه نرسیده را باور کن!
در بی پایانی اینهمه 
،هزارتوی افکار
چه فرقی می کند،
بغض واژه ها را از من پنهان کنی یا نه،
یا خواب هایم را ورق می زنی 
تا از فصل
این همه انتظار بی کابوس بگذری...
بی خیال!
بی خیال این همه اما و اگر ؛
بیا
تا برایت از کوچه ی همیشه بارانی شعر هایم
و
ترس  نبودنت 
بگویم،
از آرزوهای رفته بر باد
و 
از شاعری
که تمامی سنگ فرش های این شهر غریب
واژه واژه ی گام هایش را می شناسند...
خوابم می آید،
بیا برایم 
از بی قراری اینهمه قرار بی دیدار،
از لحظه و حال و امروز
از دلتنگی و عشق
قصه بگو...
می ترسم بانو!
آینده
حتی در فنجان های قهوه
و میان کارت های تاروت
با من نیست...