یک شاعرانه ی آرام

یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی
یک شاعرانه ی آرام

یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی

من به تو محتاجم بانو

این روزها واژه ها

مرا می ترسانند
پر از اما و اگرم
این همه دل دل بی ثمر
برای بغضی که خواهد شکست؛
من از هجوم این همه بی تویی تو، بانو
خسته ام!
بیا کمی دیوانگی کنیم،
مثلا زیر باران برقصیم
یا
رو به آسمان خنده های بی دلیل سر دهیم...
ببین بانو!
یا تو از خواب هایم بیرون بیا
یا من به رویاهایم مهاجرت می کنم....


بیا قدم در راه بی برگشت بگذاریم بانو

دیگر این همه دل دل کافیست

بیا بیخیال هرچه کابوس است

رو به پیوند دستانمان حرکت کنیم.

ما را می ترسانند

که

راه دور است

و ما جز بوسه های عاشقانه

توشه ای نداریم.

خوب که چه؟!

همین کافیست

با نگاه و لبخندت

دنیایی را به زانو در می آورم

تو فقط بیا....

من شعر هایم را به پیشوازت

با نام تو آذین کرده ام....

سفر آخر

پشت سرم آب نریزید

اینبار خیال برگشت ندارم

او رفته است

و من سفری رو به مرگ آغاز کرده ام...