یک شاعرانه ی آرام

یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی
یک شاعرانه ی آرام

یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی

آن کلاغ های آخر قصه

وسوسه ی پرواز با من است،

مثل برگ خشکی بر درخت،

در انتظار سقوط...

و شاید

برای همین بود

که این بغض همیشگی را به اشک تقدیس نکردم.

می دانم همیشه در پایان شعرهایم

همسفر کلاغ هایی خواهم بود

به خانه شان نخواهند رسید.



بانو! این واژه ها دلتنگت هستند

نه بخاطر من،

که بخاطر این همه واژه در به در برگرد.

آخر

کلمات به تو عادت کرده اند،

و هنوز

پی

عطرت  لا به لای خیال هایم میروند.


گم شده در خود

بانو!

تو که نیستی

من حتی راه واژه ها را گم می کنم،

بی رویایت ،

احساس گم شده ای را دارم،

در جزیره ای میان اقیانوس آرام ....