یک شاعرانه ی آرام

یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی
یک شاعرانه ی آرام

یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی

رکورد

رکورد های جهانی
را شکسته ام،
وقتی می بینمت،
و حواسم 
پرت می شود...

شبیه پرندگان فیلم هیچکاک

رویاهای سوخته،
فکر های بی امان،
خاطرات مبهم،
هیچ کجا
دست از سرم بر نمی دارند.
هر جا که باشم،
مثل پرنده گان
فیلم هیچکاک
به
ذهن بی دفاعم،
هجوم می آورند...

شعر نو

قطار می رود،
چمدانت را ببند...
این خطوط ساده
شروع شعر تازه ای نیست!
من دیگر،
بازیچه ی این کلماتی که
تنها رام نام تو می شوند،
نمی شوم؛
اینبار می خواهم بروی
و لبخندت را،
و دستانت را،
و عطرت را
برداری 
و با خودت از خواب هایم ببری.
من واژه های تازه می آفرینم،
تا
از بغض هایم،
از کابوس هایم،
از تلخی هایم
بی آنکه از تو نشانی باشد
بگویم ...

دلیل بی خوابیم نیامدن توست بانو!

هر شب کلمات،
برای از تو گفتن
باهم درگیر می شوند،
بیا دستی بر سر این واژه های بیقرار بکش،
و بگذار
یک شب
به آرامش بخوابم...