یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی

یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی

تا شیرین ی نگاه تو هست،من کوه کن ترین انسان ها هستم...

میان اضطراب این خواب های شبانه

و مشت گره خورده ی این بغض همیشگی،

تنها دستان تو می تواند

ناجی من

میان کابوس های دائمم شوند....

و چشمان تو

که

مرا - فرهاد گونه - وا می دارد،

از میان این همه واژه ی سنگی،

تندیس شعری بسرایم

که نقش همیشگی تو در آن پیدا باشد...

نظرات 5 + ارسال نظر
بهار شنبه 23 شهریور 1392 ساعت 11:27

خوشحالم که امروز پست هانونو تو تیوال دیدم
خواستید میتونید جریان مربوط به اخراج فرزانه محمدی رو از دیگر دوستان بپرسید و بعد از اطلاع قضاوت کنید و بی تفاوت نباشید

ممنونم بهار عزیز، می پرسم حتما. مرسی از خبرت

بهار جمعه 22 شهریور 1392 ساعت 23:49

انتظار داشتم شما هم در مذمت اخراج خانم فرزانه محمدی آنهم بخاطر دفاع از شرافت خود در مقابل آماج گستاخی های یک کارگردان تازه به دوران رسیده همچون سایر دوستان خود مطلبی را در تیوال ثبت می کردید.

بالاخره ما نسبت به هم مسؤلیت و تعهد داریم

متاسفانه من در جریان نیستم. این روزها زیاد تو تیوال نمی چرخم

mahsa eslam جمعه 22 شهریور 1392 ساعت 18:34

دوست دارم شعراتو مازیار..
نمیدونم چ حکمتیه که وقتی میام می خونمشون باحال اون روزام جوره..

مهسای عزیز :) خوشحالم... مرسی که منو می خونی

آروشا جمعه 22 شهریور 1392 ساعت 03:18 http://arooshaa92.persianblog.ir

چه حس وفاداری و امنیتی داشت این شعر..

این حس همیشه با من بوده... در هر تجربه... من سعی کردم بهترین باشم.

پرستو پنج‌شنبه 21 شهریور 1392 ساعت 16:40 http://borjeranginkaman.blogfa.com

به به،واقعا به به

:)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.