یک شاعرانه ی آرام

یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی
یک شاعرانه ی آرام

یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی

هذیان شبانه

دوباره در سکوت غرقم بانو،

من کابوس هایم را

در این بغض همیشگی فریاد می زنم،

واژه ببافم که چه شود؟

من از حجم این همه نا امیدی می ترسم،

انگار نه انگار

که این همه حس خوب هم در این هوا جاریست...

تو بگو بانو،

با هجوم این همه تردید چه کنم؟

خنده دار است،

همه به من می گویند:

"تو با زخم هایم بزرگ می شوی"

هه!!! پس این روزها چیزی نمانده دستم به آسمان برسد...

نظرات 3 + ارسال نظر
آروشا چهارشنبه 27 شهریور 1392 ساعت 00:04 http://arooshaa92.persianblog.ir

آسمان ، جایی روی زمین است...!

:)

مهرا سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 19:26

یک جهان پرسشم از گردش امای نگاهت\ مانده ام در گذر موج معمای نگاهت\ باغ در باغ شکوفایی عریان تماشا\ سهم دل مانده عطشنامه گل جای نگاهت (عمرانی)

:)

الی سا سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 15:03 http://www.negahemannegaheto.blogsky.com

like

مرسییییییی :)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.