یک شاعرانه ی آرام

یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی
یک شاعرانه ی آرام

یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی

خواب آخر

هزار هزار قصه ی عاشقانه هم برایم بخوانی

باز اندوه کابوس های تنهایی

دست از سر خواب هایم بر نمیدارند...

این همه بهانه ی بهاری به چه دردم می خورد؟

وقتی که پاییز هنوز به پایان نرسیده است.

و می دانم زمستان در راه است.

حجم این همه بغض نشکسته

مرا تا صبح بیدار نگه می دارد

و پر می شوم از فکر های پر از اما و اگر...

دلم برای یک خواب ساده تنگ شده است...

بی رویا... بی کابوس...آبی مثل مرگ...

نظرات 3 + ارسال نظر
آروشا جمعه 29 شهریور 1392 ساعت 04:57 http://arooshaa92.persianblog.ir

تمام میشود شبی...

می شوذ؟

حدیث پنج‌شنبه 28 شهریور 1392 ساعت 16:48

خیلی تکراری بود
میدونم ک نمایانگراحساستونه ولی طرزگفتنش بیش ازحدتکراری بود
البته باعرض پوزش

ممنونم بابت نظر صادفانه ات حدیث عزیز

الی سا پنج‌شنبه 28 شهریور 1392 ساعت 13:32

خواب ساده رویای این روزهای من است...

:)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.