ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
باز اندوه کابوس های تنهایی
دست از سر خواب هایم بر نمیدارند...
این همه بهانه ی بهاری به چه دردم می خورد؟
وقتی که پاییز هنوز به پایان نرسیده است.
و می دانم زمستان در راه است.
حجم این همه بغض نشکسته
مرا تا صبح بیدار نگه می دارد
و پر می شوم از فکر های پر از اما و اگر...
دلم برای یک خواب ساده تنگ شده است...
بی رویا... بی کابوس...آبی مثل مرگ...
تمام میشود شبی...
می شوذ؟
خیلی تکراری بود
میدونم ک نمایانگراحساستونه ولی طرزگفتنش بیش ازحدتکراری بود
البته باعرض پوزش
ممنونم بابت نظر صادفانه ات حدیث عزیز
خواب ساده رویای این روزهای من است...
:)