یک شاعرانه ی آرام

یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی
یک شاعرانه ی آرام

یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی

شب یلدا

بخاطر

دقیقه ای که بیشتر در خواب هایم هستی

و

زمزمه ای زیر لب

قبل باز کردن کتاب،

و حافظی که می گوید:

"روز هجران و شب فرقت یار آخر شد/زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد"

بخاطر لبخند ،

و انار سرخی که برایت نگه داشته ام

جشن می گیرم....

شب و تو و من و نون!!!

شب را دوست دارم

چون

همیشه حرف تو

در خواب هایم هست،

- یا از بودنت یا از نبودنت -

تمام فرق بین رویا ها و کابوس هایم

نون ساده ایست

که حتی بدرد سیر کردنم هم نمی خورد!!

با شروع عشق بازی پلک هایم

شب و خیال تو آغاز شود...

این قصه مدتهاست به پایان رسیده است....

قصه ی من مدت هاست که به پایان رسیده است.

 نه شاهزاده ای

برای عاشقی،

برای نجات دادن داشت

و

نه جادوگری برای کشتن!

ساده بود

شبیه مرگ،

تلخ،

مثل مردی که اشک می ریخت...

و ترسناک،

مانند مردی که خودش را در کابوس هایش گم کرده است...

.

.

.

سالهاست که در پایان قصه مرده ام!

این پایان قصه نیست،این شروع تراژدی است!

روی آرزوهایم خط بکش،

دیگر نگاهت

ادامه ی رویاهایم نیست

و

من باز هم تنها می مانم

این ماجرا تکراری شده،

و

کلاغ قصه هایم هم می داند

دیگر به خانه اش نخواهد رسید!

در این روزهای تاریک و تلخ

شب هایم روشن ترین لحظات من است،

و کابوس هایم

بهترین خواب هایم...

بانو به خواب هایم قدم بگذار!

حوای من!

سر به هوای تو دارم،

در این

شبهای بلند...

میان آن همه کابوس ممتد،

دست دست می کنم

تا ظهور رویای تو!

اما بانو

انگار سیب را هنوز

نچیده ای

که به خواب هایم

سقوط کنی...

این رویاهای خالی از تو، اسمی جز کابوس ندارند بانو

من از هزار هزار رویا،

کابوسی را می خواهم

که عطر تو از آن بیاید بانو!

 اما عجیب خبری نیست.

این شب ها،

همیشه میان خواب هایم

در حال دویدنم،

که شاید،

به این خیال های دور نزدیکتر شوم...

اما جز تنهایی و سکوت و  سردی

 اتفاقی

در لحظه های کوتاه خواب نمی افتد...

بی فایده است بانو!

شب دراز است

و پاییز امسال زمستانی...

داشتن یا نداشتن،مسئله دیگر این نیست!

این روزها چیز زیادی ندارم،

شاید فقط همین تنهایی تکراری،

یا بغضی ممتد،

یا کابوس های دائمی

و این زخم های همیشه

و سکوتی مداوم،

و روز مره گی و روز مردگی

...

نه!!! تصحیح می کنم

این روزها چیزهای زیادی دارم!