یک شاعرانه ی آرام

یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی
یک شاعرانه ی آرام

یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی

دل زخمی - 10/9/85

از زخمی که به دلم زدی 

شعر می چکد 
نگاه را نچشیده ام هنوز 
اما چشمانم طعم لبانت را می شناسد 
خسته ام و شب در من ادامه دارد 
دستانم تنهایی را در آغوش می کشند 
هرازگاهی پاهای نا امیدم 
می لغزد در خیالی دور 
هرچند باز رویاهایم 
همراه قاصدک های صدا 
با باد به ناکجاآباد می روند 
دیگر می دانم که ستاره ها هم سقوط می کنند 
و از بوی یاس مست نخواهم شد 
«
دلم عجیب گرفته است...»

نظرات 1 + ارسال نظر
A دوشنبه 27 آبان 1392 ساعت 16:12

Besyar ziba

ممنونم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.