یک شاعرانه ی آرام

یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی
یک شاعرانه ی آرام

یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی

کابوس

من در خواب هایم

از میان
هزار باران سیل آسا
و هزاران کویر تشنه لب گذشته ام،
من ناله ی هزار بغض نشکسته،
و دلی هزاربار شکسته را
هر شب به خواب،
می شنوم...
باور کن بانو!
من به دنبال صدای گام هایت
هزار هزار خیابان پاییزی را
در شب های خاکستری شهرم 
آمده ام؛
من چیزی را کم دارم
چیزی مثل
خورشید چشمانت
یا گرمی دستانت
یا...
و حالا 
کابوس هایم
ترس نیافتنت را،
نبودنت را
تمرین می کنند...

باور کنی یا نه!
من خودم را لا به لای این واژه های لعنتی
گم کرده ام،
و سال هاست
میان خواب هایم
برای یافتن خودم
تو را در شب هایم
جستجو می کنم...

نظرات 2 + ارسال نظر
niloofar دوشنبه 2 دی 1392 ساعت 21:25 http://manyedivonam.blogfa.com

نگاهت
چه راز هایی
ازدلم صید می کند

بی اخ ت ی ا ر
می شوم

همه چیز را ..
می گویم

"نریمان ربیعی"

عالییییی .... مرسی... :)

مهسااسلام دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 02:18

یاد اون تیکه از آهنگ محاکمه درخیابان افتادم که میگه:
تمرین مرگ می کنم
توو گوداین پیاده رو
یه چیزی انگارگم شده
توی نگاه من و تو..

اوهوم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.