ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
خسته ام بانو!
می فهمی؟
من بار هزاران واژه را به دوش می کشم...
و
تمامی روز هایم،
شبی بلند است
بی
پایان
بی طلوع...
حتی تو هم نیستی
تا برایت
از ترس شکستن بغض همیشگیم
بگویم...
باور کن بانو!
من سال هاست
ناتمامی خودم را
می سرایم؛
خسته ام...
بیا این بار
فقط گوش کن...
می خواهم یک چمدان پر از فکرت
و این واژه های بی پدر بردارم
و راه بیافتم
بی مقصد
بی بلیط؛
خسته ام
بیا این همه حرف ساده را
برایت هجی کنم
شاید بیاد بیاوری
این همه انتظار بی بهانه
برای چیست
خسته ام
من سال هاست
روزه ی فریادم را
با سکوت می شکنم...
تقصیر تو نیست
که با هر تکان باد
زمین می ریزم
این زن
پوست کلفتی ندارد
می توانی به راحتی
زمستان را برتنه اش بکشی
انگشتانش را قلم کنی
و بعد
با خط شکسته برپیشانی اش بنویسی :
تبر
که دسته ی خودش را قطع نمی کند
در ریشه های من
آب از آب تکان نخواهد خورد .
منیره حسینی
بسیار زیبا... ممنونم
زیبا بود
بیاید به مهمانی م