ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
من خسته ام بانو!
بیا دست مادری
برسر این دل خسته از انتظار بکش
و بگو یک روز
عطرت لا به لای لحظه هایم می پیچد
بیا
در حق این بغض ترک خورده
پدری کن
و بگذار شانه هایت سرچشمه ی رودی باشد
که هزاران سال در پشت سد چشم هایم مانده است...
بیا بانو...
خسته ام !
کاش فقط همین بود...
این شب ها دیگر سراغ خوابهایم را نمی گیری
و من
تمام وجودم درد می کند
انگار از دورترین جای جهان
از چشمان تو،
افتاده ام...