یک شاعرانه ی آرام

یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی
یک شاعرانه ی آرام

یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی

ریاضی تنهایی

ریاضی من

بسیار ساده است!

یک به علاوه یک

یا حتی

یک به اضافه ی هفتاد و سه میلیون نفر،

بدون تو،

یک منِ تنهای ساده است....

 

من از آنروز که در بند توام، آزادم....

از چهار راه ولیعصرتا تجریش،

تاریخ مان را قدم می زنم...

تو نیستی

و

این روزها جغرافیا مهم تر است

من دربندم،

تو آزادی....

فال گیر

هر چقدر می خواهی

کف دستم را ببین،

این خطوط بهم پیچیدهراه به جایی نمی برند!

دستم رو تر از این حرف هاست....

 

پیشانیم را بخوان.... 



پاییز سخت

،از جایی که هستم

تا جنون فاصله ای نیست؛

وقتی

هوا اینقدر دو نفره است

و من اینقدر تنها

و باید هر روز از

ولیعصر برگ ریز

عبور کنم.

- کاش فقط همین بود

این شب ها به درختان رنگ نارنجی پاشیده اند-

هی روزگار عجیب....

به خدا

گاهی فاصله ی دو بغضم

آنقدر کم می شود

که نفس کم می آورم....

 

پاییز

من

از این پاییز

جان سالم به در نخواهم برد

با این همه

بغض

و برگ های خشک

و تنهایی

و

ولی عصر