-
یکی از این روزها شب من به پایان خواهد رسید - 21/12/88
یکشنبه 26 خرداد 1392 08:39
شاید در یکی از این شب بیداری ها برای همیشه بخوابم یا در روزی از این روزهای پر مرگ برای همیشه سکوت کنم ... این تکرار همیشگی رفتن شاید لحظه ای به پایان برسد . و یا این بغض سنگی لعنتی روزی بشکند ... شاید دوباره کودک شوم شاید دوباره آغاز شوم ... این روزها با تمام خوب بودنم چقدر تلخم چقدر پوچم ....
-
این روزها - 15/12/88
شنبه 25 خرداد 1392 16:37
این روزها انگار سبک ترم می توانم خودم را بزنم به بیخیالی و به کابوس هایم بگویم : - مشترک مورد نظر در دسترس نمی باش - انگار شبها کوتاهتر شده اند و روزها روشن تر - حتی یکبار آخر فیلم،اینگرید برگمان، کنار همفری بوگارت ماند - گاهی فکر می کنم خواب هستم و هی می ترسم کسی مرا بیدار کند ... این روزها بهانه ی خنده هایم بیشتر...
-
دخترکی در دوردست - 14/12/88
شنبه 25 خرداد 1392 15:16
در دوردست ها کسی هست که مرا به نام کوچک می خواند و وقتی در آعوشم آرام می گیرد من راز خلقت را درک می کنم در دوردست ها دخترکی با آن موهای پریشان در باد منتظر من است کسی که بی آنکه واژه ها به زحمت بیافتند مرا می فهمد ... و من با کشف طعم بوسه اش بهشت را فتح می کنم ....
-
سقوط - 30/11/88
شنبه 25 خرداد 1392 07:42
از اوج نگاهت به ثانیه های پر از سکوت، تا لحظه های سرد بی کسی سقوط می کنم انگار در میان باد ایستاده ام و تو را فریاد می زنم . در بن بست نگاه تلخم کابوس هایم آغاز می شود . بغض همیشگی ام را می شکنم تا نشکنم . با این بال های شکسته محکوم به سقوطم ....
-
من و تنهایی - 28/11/88
جمعه 24 خرداد 1392 23:29
گاهی فکر می کنم که من و تنهایی برادریم یا اینکه سایه ی من روی زمین است و تا آخر عمر با من می آید ... می دانم وقتی ناپدید می شود همین اطراف دلم می چرخد تا شبی، روزی به من برگردد ...
-
زندگی -7/11/88
جمعه 24 خرداد 1392 11:09
همه چیز مزخرفه حتی این پاکت سیگار، اشک های من، عکس های تو و بارونی که به شیشه های اتاقم می خوره !
-
مرگ - 21/11/88
پنجشنبه 23 خرداد 1392 14:42
حس عجیب مرگی لطیف با من است ... نمی دانم در این ثانیه های آرام، زنها چرا اینهمه زیبا شده اند یا ماه اینهمه درخشان اینهمه بوی گل چرا در هوا پیچیده است؟ گمانم مرگ آنقدر ها هم بد نیست !! مانند طعم دلنشین یک شکلات تلخ ...
-
شعر آینده - 25/11/88
پنجشنبه 23 خرداد 1392 08:26
شعری خواهم سرود برای دل شکسته ام روزی یا شبی؛ شعری که از زخم هایم بگوید از اشک هایم اما از تو در آن نشانی نباشد ... شعری از تنهایی از سیاهی شب هایم از نگاه منتظرم ... شعری که بشکند بغض همیشگی ام را بی آنکه از تو بگویم . شبی یا روزی شعری عاشقانه خواهم نوشت بی تو بی عشق ....
-
گل یا پوچ - 14/10/88
چهارشنبه 22 خرداد 1392 08:24
هر دو مشتم را باز می کنم پوچ است !!! بازی عشق را به دستان تو باخته ام ....
-
سیگار،اشک و شعر - 22/10/88
سهشنبه 21 خرداد 1392 22:03
جای تو را در شعرم خالی گذاشته ام انگار که به سفر رفته ای و این روزها با عطر جاده و باد بر خواهی گشت یا هر که از من حال تو را می پرسد می گویم:«رفته است شقایق بچیند سر راهتان او را با آن دامن سرخ بلند و چشمانی گرم ندیدید؟ » خواب هایم هم خالی شده اند از تو دیگر به یاد نمی آورم چشمانت می خندیدند یا لبانت؟ انگار به خواب...
-
من - 28/10/88
سهشنبه 21 خرداد 1392 08:38
من، ستایشگر تاریکی شبهایی هستم که اشک هایم را در خود به یادگار نگه داشته است من، روزهایی را به یاد می آورم که دستانم نوازشگر بغض همیشگی ام بودند که نشکند که نبینند که ... من، می دانم که باور به حقیقت رسیدن رویا تنها رویایی دیگر است و دروغی بزرگ که من، دوباره خواهم خندید دوباره کودک خواهم بود دوباره عاشق .... من ....
-
گاهی - 1/11/88
دوشنبه 20 خرداد 1392 21:38
گاهی آنقدر دلم پر میشود که حتی زمزمه ی نامت بغض همیشگی ام را میشکند گاهی دلم آنقدر پر میشود که خاطرات تورا در آغوش می گیرم و چشمانم هی خیس میشوند ... از نبودنت ... . . . گاهی . . . گاهی . . . همیشه ...
-
سکوت بی پایان تنهایی من - 2/7/88
دوشنبه 20 خرداد 1392 13:04
سکوتم را نمی شکنم حتی برای زمزمه کردن نام تو حتی اگر بیایی روبرویم بایستی وبا آن چشمان درشت به من خیره شوی و باد در گیسوانت بدود و عطر تن داغت را بیاورد نه!نمی شکنم سکوتم را حتی برای نگاهت که بغضی عزیز در آن موج می زند می شکنم اما سکوتم را نمی شکنم می دانم،این رویا هم پایانی دارد می دانم .... دیگر در آغاز به بی پایانی...
-
قمار تنهایی - 21/7/88
دوشنبه 20 خرداد 1392 08:52
دیشب در میان اشک ها و کابوس هایم خدایم را به خیال چشمان تو باختم
-
گم شده - 26/9/88
یکشنبه 19 خرداد 1392 17:34
لابد چیزی را در من جا گذاشته ای که نام تو در ذهنم هی زنگ می زند و قلبم با هر خاطره ای از تو تنگ می شود یا نگاهم که ... چیزی درمن جا گذاشته ای حتما، که شب،پر از رویای تو و روز که پر از حسرت شده ... شاید، من،گم شده ام در رویای تو یا شاید در کابوسی گرفتار شده ام نمی دانم اما تو،حتما، چیزی را در من جا گذاشته ای ....
-
تردید - 23/6/88
یکشنبه 19 خرداد 1392 12:29
می میرم یا می روم روزی ازتنهایی خویش یا بغضی که مونسم است - در تمام لحظات تکراری بودنم - می روم یا می میرم شاید در یکی از این شبها که آواز سکوتم بغض همه ی جیرجیرکها را شکسته است ... می روم یا می میرم؟ نمی دانم !!! این شک در شب من ادامه خواهد داشت ...
-
عشق و مرگ - 26/10/87
یکشنبه 19 خرداد 1392 10:16
آنقدر در هوای تو زندگی کرده ام که مرگ با رفتنت نفسهایم را می شمرد
-
خیال - 27/11/87
شنبه 18 خرداد 1392 20:02
در رویاهایم دخترکی لانه کرده است دختری مثل همه ی دخترکان زمین اما نه می شناسمش نه حرف می زند تنها صدای گامهایش را میشنوم که در خوابهای سرگردانم می دود دخترکی است بی چهره،بی صدا . . . و من عاشق دخترک رویاهایم شده ام
-
... - 5/8/87
شنبه 18 خرداد 1392 14:08
دلم سیگار می خواهد و بوسه های تابستانی تو دلم آغوشی در آغوش تو می خواهد چند پچ پچ عاشقانه و خواب ...
-
سلام
شنبه 18 خرداد 1392 13:42
من تا سال پیش یک وبلاگ فعال داشتم واسه حدود 8 سال که بدون دلیل و هیچ توضیحی بستنش… مدت ها حوصله ی دوباره نوشتن رو نداشتم. اما بعد از صحبت فراوان با سعید عزیز تصمیم گرفتم ادامه بدم…از این به بعد اینجام. و شعر هام و فکرامو با شما شریک میشم