-
سکوت تو بوی مرگ میدهد بانو!
شنبه 18 آبان 1392 10:07
مرگ من از سکوت تو آغاز میشود . پس بیا واژه ها را متبرک کن بانو! بگو برایم از دلتنگی و باران و جاده، از خواب های شیرین و کابوس های تلخ از بوسه های داده بر باد از گریه های فرو خورده اصلا، تو فقط حرف بزن حتی اگر تند باشد حتی اگر سرد باشد... نگاه کن، فرشته مرگ چشم به دهان تو دارد ....
-
مرگ
پنجشنبه 16 آبان 1392 11:13
دور از تو نفس هایم را می شمردم می شمردم می شمردم مردم مردم مر...
-
شبانه( من شاعر بدنیا آمدم)
چهارشنبه 15 آبان 1392 11:26
مثل قدم زدن در خیابانی غریب و مه آلود میان حسی خوشایند و ترسی آشنا سردرگمم، میان بغض و خنده میان حرف و سکوت ... این روزها پرم از ترکیب های عجیب و شهوت شاعری... من به بازی واژه ها معتادم تا به تو فکر می کنم واژه ها مثل صدای ماشین تحریر می بارند...
-
من از خواب می ترسم بانو
دوشنبه 13 آبان 1392 18:00
من عطرت را در خواب هایم گم کرده ام،بانو و حالا چیزی نمانده تا سقوط همیشگی ام به کابوس هایم من بی تو راه همه ی رویاها را گم می کنم ... قسم به همه ی آن بغض نشکسته، تمام واژه هایم بوی باران میدهد . تو از خواب هایم سفر می کنی خیابان های شهر قدم هایم را منتظرند
-
شبانه بارانی
یکشنبه 12 آبان 1392 12:56
اخبار اعلام کرده است امشب بارانی است، گمان کنم تمام نبودنت باز به سراغم خواهد آمد ....
-
من با همه ی دنیا می جنگم، حتی با تو بانو...
شنبه 11 آبان 1392 12:28
جنگ جهانی سوم آغاز می شود وقتی تو در آغوشم خفته ای، همه ی دنیا به جنگ من خواهند آمد و من که تنهایم به جرم عشق تو ... در برابر این همه که می خواهند تو را از من بگیرند من با خیال چشمان و دستان و لبانت هم پیمان می شوم ...
-
شیر و خط
جمعه 10 آبان 1392 23:41
اگر شیر آمد من برنده، با لبخند به خواب هایم بیا اگر هم شیرٍ شیر نباشد روباه که هست ! من خواب اهلی شدن و شکوه گندمزار می بینم حالا سکه را بنداز من این بازی را دوست دارم ....
-
اعتراف
پنجشنبه 9 آبان 1392 14:40
گاهی مهربانی، گاهی سردی، گاهی دوستت دارم گاهی هم بیشتر دوستت دارم چه فرقی می کند بانوی من؟ عشق تو بر من غلبه کرده است ... چیزی برای پنهان کردن نیست، این فروردینی دیوانه بالاخره رام شده است ... پ.ن.یک شعر قدیمی
-
آغوش تو، مرگ غروب جمعه هاست بانو
سهشنبه 30 مهر 1392 22:37
من از همان اول سلام به صدای تو مومن شدم، بانو ! من از هجوم اینهمه فکر و خیال به چشمان تو پناه می برم . می خواهی باور بکن یا نه ! من هر شب نام تورا لا به لای این خواب ها فریاد میزدم .. و حالا که آمدی، بیا دست بکش بر سر این بغض خسته ی فرو خورده، شاید این همه انتظار بی قرار به هق هق برسد ...
-
شعر،باران،بانو
دوشنبه 29 مهر 1392 22:53
اینجا هوا بارانیست خیابان های بابلسر صدایم میزنند، اما من زیر خیال گیسوانت قدم می زنم. من از اینهمه اگر و اما خسته ام بیا به خواب هایمان برگردیم آنجا که فاصله بین خواستن و داشتن لبخند توست... دلم از اینهمه عقل گره خورده در فرداها گرفته است بیا کمی، فقط کمی، یکسره دل باش ...
-
پایان دنیا
شنبه 27 مهر 1392 22:26
بانو، یادت هست؟ هر بار که می گفتم بیا، " گفته بودی: دنیا که به آخر نرسیده است، بالاخره،یک روز می آیم " راستی بانو ! خبر داری؟ می گویند چیزی به آخر دنیا نمانده است، پس این همه دل دل نکن، بیا، نترس، بیا عشق را در آن سکوت شیرین قبل از میعاد لبهایمان پیدا کنیم . بیا به سیم آخر بزنیم، چتر هایمان را در باران رها...
-
شبانه ای بارانی
سهشنبه 23 مهر 1392 11:29
این شب پر از فکر و دل دل بغض گره خورده ام ، این باران پاییزی که - به جای من - می بارد و شبی که تمام نمی شود، این بغض ترک خورده و من و شعر های سید* عزیز ....
-
آی عشق! چهره ی آبیت پیدا هست
یکشنبه 21 مهر 1392 22:47
دلم از این گریه های بی اشک گرفته است بیا برویم تا غروب جمعه تا آن بغض بی دلیل ... و من سر به روی پایت می گذارم و تو از تمام خواب هایی که در شب هایم از آن ها عبور کردی، برایم قصه ها خواهی گفت ... نوازشم کن، بانو ... شاید طلسم این همه کابوس با دستان تو بشکند، و من آرام بخوابم و در صبح شنبه ای آفتابی رو به عطر موهایت...
-
حس غروب جمعه ای در تاریکی
شنبه 20 مهر 1392 21:38
با این همه خیال گمشده در باد و این همه آرزوی خاکستر نشین، برای لبخندی که از سر بغض نباشد دلتنگم ... بانو ! تو که نباشی، غم انگیزم مثل تانگویی یک نفره زیر باران ...
-
عطر تو دلیل این لبخند مداوم است بانو!
پنجشنبه 18 مهر 1392 23:10
گاهی باید باور داشت که هنوز، تمام سهم مارا از زندگی نداده اند هنوز فرصت برای باران و خیال و بوسه هست ؛ هنوز قهقه ی خنده های بی دلیل مانده است ، برای لبخند هایی عاشقانه و عاشقانه های پر لبخند باید امید داشت ... این روزها می دانم تو نزدیکی بانو! صدای نفس هایت را می شنوم ! حالا هرچقدر دنیا بخواهد شبم پر از کابوس و...
-
Shit Happens...
چهارشنبه 17 مهر 1392 12:03
این روزها فهمیده ام این بغض همیشگی را نمی شکنم، و هر شب به سراغ کابوس هایم میروم تا فراموش نکنم سهم من از امید و شادی کوتاه است ... دنیا به جنگ من آمده است و می دانم رویاها را برای نرسیدن می سازند ... به سادگی خودم می خندم که باور دارم در این جنگ چیزی برای بردن هست؛ حالم خوش نیست می دانم می گویی فردا روز دیگری است،...
-
از خواب هایم که بیرون بیایی،بهشت معنا می یابد بانو!
سهشنبه 16 مهر 1392 10:18
تا به خواب هایم پا می گذاری، تمام جنگ های دنیا پایان می یابد، و همه ی مردمان آفریقا سیر میشوند ولی وقتی نیستی تمام روزهای من غروب جمعه ای است بارانی ... پس دل دل نکن بانو ! بخاطر مردم دنیا هم شده، پا از خواب هایم بیرون بگذار، شاید این همه بغض نشکسته در دستانت باران شود و این دنیا جایی برای زندگی ...
-
مرا به اسم کوچکم صدا بزن بانو!
دوشنبه 15 مهر 1392 13:59
من از این همه بغض و کابوس شبانه، به صدای تو پناه می برم .. که لا به لای هذیان های شبانه ام می پیچد ... همه ی دلخوشی من همین خواب ساده است، - که عطر تو از آن میاید - من برای تو به شب کوچ می کنم ... و به دنبال رد گام هایت تا انتهای خواب هایم میروم .. هی بانو ! این شب ها تمام حرف من اسم توست ...
-
بانو! شنیده ام در حوالی خواب هایم سرک می کشی...
یکشنبه 14 مهر 1392 10:09
میان تاریکی کابوس هایم من پنجره ای رو به چشمان تو باز می کنم حالا که عطر تو نزدیک است من در های خانه ام را باز گذاشته ام پس دل دل نکن بانو ... همه ی آن کابوس ها با خبر آمدنت، کوچ کرده اند گره این همه بغض خسته از انتظار، تنها با دستان تو باز میشود ... ... تو فقط چترت را فراموش نکن ... و بیا
-
پیغام گیر
شنبه 13 مهر 1392 11:31
در سکوت های ضبط شده نبودنت را فریاد میزنم . تمام سهم من از تو، صدایت قبل از بوق پایان است ....
-
یک عاشقانه ی کوتاه برای بانو
جمعه 12 مهر 1392 08:23
برای عاشق تو شدن هیچ بهانه ای لازم نیست ! هر چه باشد، میان اینهمه الفبا، تنها تویی که حرف نداری ....
-
من
پنجشنبه 11 مهر 1392 10:24
اهل هیچ جا نیستم، من ترکیب متفاوتی از شمال و جنوبم، مردی تنها که در اتاقی پر از نوشته، میان گذشته و آینده غرق می شود .
-
ناجی
چهارشنبه 10 مهر 1392 10:47
من تمام خنده های جهان را گم کرده ام، پر شده ام از این همه تاریکی ... حالا تو هی از باران و کوچه های خیس شعر من بگو از سیب و هوس، و من پشت می کنم به هر چه لبخند است به هر چه آفتاب ... رو می کنم به شب، به تمام بغضی که راه نفسم را بند می آورد ... من حوا کم می آورم ... بانو،چیزی نگو؛ فقط بیا ....
-
شبانه ( قصه مردی که امشب می میرد)
سهشنبه 9 مهر 1392 09:55
حس و حال من غروب جمعه ای بارانی است ... تمام شب دنبال آرامشی گم کرده، تمام این گذشته ی خاکستری را راه رفتم ... من، همه ی این بغض همیشگی را مرور کردم و فهمیدم سالهاست که مرده ام ... سکوت می کنم اشک دم پنجره ی چشمانم به انتظار نشسته است ...
-
کابوس هایم از تو می ترسند بانو!!
دوشنبه 8 مهر 1392 14:23
این شب ها، فکر تو مثل پا گذاشتن در میدان مینی گم شده میان رویاهای خاک شده، برای کابوس هایم خطرناک است !!
-
شبانه(نوستالژی)
جمعه 5 مهر 1392 17:38
حس و حال من، این روزها بوی نم گرفته ی خانه ای قدیمی است، مثل بغض زمزمه ی ترانه ای غمگین در اتومبیلی که جاده های خیس را بی مقصد می رود ....
-
کجاست خانه ی باد؟
چهارشنبه 3 مهر 1392 13:00
از این همه هق هق فرو خورده خسته ام ! به خدا،دل من برای یک لبخند بی هزار معنا پشت آن تنگ شده است ! برای یک خواب ساده - بی رویا، بی کابوس - و حتی یک آغوش بی اشک .... حالا تو هی برایم از اما و اگر ها بگو، اما به جان خودم قسم ! که از میان قصه ها صدایم می کنند ... بگذارید بروم .... پریشانم بانو ! مثل بادی که میان دو پنجره...
-
شبانه
سهشنبه 2 مهر 1392 10:12
عجیب است ! با این همه مداد رنگی تمام شعر های من سیاه نوشته می شود !
-
یک حس زمستانی
دوشنبه 1 مهر 1392 13:43
این روزها شبیه کلاغ تنهایی هستم نشسته بر روی شاخ ی خشک درخت کاجی پیر که نای آواز کردن هم ندارد ....
-
شبانه یا چقدر شب هایم سرد است
یکشنبه 31 شهریور 1392 15:25
خسته ام بانو ! آنقدر کابوس هایم تکراری شده که دیگر با رویا از خواب می پرم ! این شبانه های تنهایی دیگز بر زخم هایم مرهم نیست ... بیا بانو ! به شب هایم قدم بگذار، رویایی پر از تو و هم آغوشی و لبخند ... هه! چه خوش خیالم ... چشم هایم دیگر دل دل نمی کنند؛ این بغض همیشگی خیال شکستن به سرش زده است .