یک شاعرانه ی آرام

یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی
یک شاعرانه ی آرام

یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی

مسابقه

تا فکرتو به سمت ذهنم خیز بر می دارد

خواب از سرم می پرد!

رکورد های جهان جا به جا می شود

شب هایی که بین یادت و کابوس هایم

مسابقه است....


شکستنی

ترک های دلم را می شمارم ...

این روزها

از بس سرد و گرم روزگار را چشیده ام

زیاد شده اند.

چه کنم جنس دلم پیرکس نیست....

تصادف

باید چشمان تورا جریمه می کردند

 نه مرا....

 در حادثه ی نگاهت

 تو

 دز مسیر من می آمدی....

بانوی ابدیت

 از روز آفرینش

 همه ی مردان زمین

 عاشق تو بوده اند

 هر بار به نامی

 گاهی حوا،گاهی شیرین،گاهی لیلا،....

شعری برای خانواده ام

این روزها

به دستان مهربان مادرم دلتنگم

 و نگاه گرم پدرم

 و بوی تند سیگارهایش...

 این روزهای پر از غربت

 شیطنت های خواهرم را کم می آورم

 و آن صدای بم و استوار

 برادرم را...

 چقدر این تنهایی اجباری

 روزهایم را تاریک کرده است

 بوی خانه دیگر در پستوی ذهنم نمی پیچد

 و من انگار خودم را گم کرده ام...

بی تو

سرخی لبانت

 مشکی گیسوانت

 رنگ جادویی نگاهت......

 چقدر دنیایم در غیبتت

 خاکستری است.

دلتنگی های تمام نشدنی

زیر لب نام تورا زمزمه می کنم بانو...

 و این شعر کوتاه

 شکستن بغض دلتنگی هایم است...