یک شاعرانه ی آرام

یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی
یک شاعرانه ی آرام

یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی

شعر غمگین

تنهایم،
آسمان باز بارانی است،
غروب جمعه هم نزدیک است،
گمانم روز
مرگ بغض من
فرا رسیده است...

روزهای بد

این روزها 
حس دن کیشوتی
را دارم،
سوار بر اسبی چوبی
که حتی سانچو پانزا هم
تنهایش گذاشته است...

این غروب های تنهایی لعنتی جمعه

من در خانه ی کوچکم نشسته ام
و برایت با واژه ها شعر می بافم
تا سردت نشود
زیر بارش شدید اشک هایم...
غمگینم بانو!
حال من اصلا خوب نیست!
خسته ام...
می خواهم اینبار
برایت
از پسری که در انتظارت مرد شد
مردی که شاعر شد
و شاعری که واژه ها
یکی پس از دیگری ترکش می کنند...
بگویم....
دارم فراموش می کنم بانو!
طعم بوسه را
لبخندی میان نگاه را
لذت بی نظیر عشق بازی را
و حرف زدن را...
می ترسم...
می ترسم وقتی بیایی
که دیر شده باشد،
و من
آنقدر به تنهاییم خو گرفته باشم
که نشناسمت...

شعر غمگین

غروب جمعه است،
و ساعت،
به وقت نیامدنت
گم شده است....
همین برای یک شعر غمگین کافی است....

تو دلیل همه ی شاعرانه های منی بانو!

شعرم
را که می خوانی،
واژه ها از لذت به خود می لرزند.
بیخود نیست این همه 
پر از شعر های عاشقانه ام!
این حروف یی قرار،
برای لمس لبانت،
هر بار به یک شکل
باهم
ترکیب می شوند...

شعر شاکی

می دانی
چقدر سخت است
همیشه بدهکار واژه ها باشی؟
این همه 
ترکیب ادبی ناقص
بر سرت هوار شود 
و تونباشی 

تا اینهمه شعر عاشقانه
ناقص شوند؟
چقدر در به در
خیال و خواب شوم
دنبال گمانی از عطرت؟
تا کی می خواهی
شاعر ترانه های منتظر باشم؟
بخدا بس است !
همین شب ها
به سیم آخر می زنم
و دیگر نمیخوابم
می خواهی چه کار کنی؟
ببری شکایتم را به هق هق بی بهانه؟
نمیدانی
این همه بغض نشکستنی در صف هستند؟
بخدا یکی از این روزها
شاعری را کنار میگذارم
حالا تو هی نیا..،

شعر تلخ

و من لا به لای واژه ها سرگردانم!
سرگردانم
تا بیایی 
و دستم را بگیری 
و پا به پایم
بیایی به آنسوی کابوس ها
آنور تنهایی ...
من این روزها 
پر از کلمات بدم،
پر از بی حوصلگی های مدام،
پر از اشک های غروب جمعه های همیشه،
و دست و دلم به هیچ نمی رود
حتی به همین شعر!
آخر
چقدر دست دست می کتی بانو!
بیا...
تو را به خدا قسم
فقط بیا...
و با خودت
تنها
یک آغوش برای گریه،
دو گوش برای شنیدن،
و هزار بوسه برای عشق بیاور...
پرم از
واژه های گم شده و منتظر...
کجایی؟