گاهی فکر می کنم
،اگر نزدیک قطب بودم
لااقل 6 ماه سال روز بود.
نیستی
،و سی ویک سال است
لابه لای شب
قدم می زنم....
وقتی نیستی،
بانو،
ساده ترین پیچیدگی جهانم،
یک لبخند پر بغض،
یک غروب جمعه بارانی
و یک تنهایی مداوم...
برای دوست داشتنت،
می توانم هزار دلیل بیاورم.
لب هایت،
چشم هایت،
ابروانت،
موهایت،
موهایت،
موهایت،
آخ، موهایت...
الماس چشمانت
یاقوت لبانت
و لیموی ناب عمانی...
در ابریشم موهایت سفر میکنم،
من،
مارکوپولوی تنت هستم!
سونامی در شرق آسیا،
داعش در عراق،
...مذاکرات هسته ای ایران و آمریکا
اه!!!
هیچوقت اخبار مهم را پخش نمیکنند!!!
من هنوز
نگران عاقبت
مژه ای هستم
که از چشمانت افتاد....