یک شاعرانه ی آرام

یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی
یک شاعرانه ی آرام

یک شاعرانه ی آرام

جایی برای دل نوشت ها و شاعرانه هایم با کمی دیوانگی

ناامیدی

بانوی شعر هایم،
وقتی که بیایی
فقط نگاهت می کنم،
وقتی راز همه ی واژه های عاشق
را برملا کرده ام
چیزی جز سکوت برایم نمی ماند.
دیگر هیچوقت
شعری برایت نخواهم سرود.
بانو،
هم تو دیر کرده ای
هم من کاسه ی صبرم لبریز شده است...

شاعر گمشده

گاهی راه بین واژه ها را گم می کنم
مثلا میخواهم برسم به لبخند تو
سر از بغض خودم در می آورم
یا مثلا میخواهم از آینده بگویم
سرگشته ی خاطرات می شوم...
این روز ها عابران جاده های ساحلی،
شاعری را می بیینند
گم شده،
سراغ بوسه و باران و عشق را
از باد میگیرد...

پاییز

پاییز نزدیک است
و من رو به ابرهای بارانزا مهاجرت می کنم
اینجا جایی برای دل دل واژه های پر بغض نیست
من اما زاده ی شاعرانه ترین اندوه تنهایی آدمیم
وقت تنگ است
باید بروم
جاده های بی مقصد صدایم میزنند

جاده

وقتی
جاده ها 
نقش ماری وسوسه گر را
بازی می کنند
آخر
چه انتظاری
از این آدم پر واژه
داری؟
عزیزکم، بانو!
من از دستان گِلی عشق متولد شده ام 
باید هم شاعر میشدم!
حالا جایی میان خواب هایم
خانه کرده ای 
که چه شود؟
هبوط کن.
دیر میشود به خدا!
دارم پا به پا میکنم...
وسوسه ی راه های شمالی رهایم نمی کند...

ردپا

رد اشک هایم را بگیری
درست میرسی
به چشمان سرخی که
هر شب تا صبح
در خواب می بارند
و هر صبح تا شب
بغضی تلخ را
با لبخند فریب می دهند..
رد اشک هایم را که بگیری
جای دوری نمی روی
من را میابی پاها در آغوش سینه
تکیه داده به دیوار تنهایی
تمرین مرگ می کنم....

نقاب

دیگر بس است
نباید بگذارم کسی بفهمد.
باید غمم را لا به لای واژه ها پنهان کنم
مثلا به جای بغض بنویسم لبخند
به جای اشک
بگویم شادی 
رویا را به جای کابوس
امید را به جای ترس
و ....
ولی تنهایی را چه کنم؟

حق بده بانو

وقتی این همه نیستی
حق بده سیگاری بگیرانم
و حق بده
لابه لای سرفه های خشکم
خش خش تکه پاره های شعر های نگفته ام بیاید
هر چه باشد
تمام ریه ام پر است از هوای نبودنت...
وقتی این همه نیامدنت بر سرم آوار میشود
حق بده
کز کنم گوشه ی خواب هایم
و بغضم بشکند
و هر صبح بالشم
طعم شوری دریایی دور را بدهد.
وقتی این همه آواز عاشقانه هست
که مرا به رویا ببرد
جایی برای کار و زندگی نمی ماند،
حق بده سرگردان خیابان های شهر های بارانی باشم...